ديشب من و علي اكبر جون تنهايى رفتيم خونه پدر جون (مامانى) وقتى رفتيم مادر جون و دايى على خيلى خوشحال شدن, وقتى مادر جون بغلت كرد گريه كردى بعد من بغلت كردم آروم شدى,فهميديم غرييي ميكردى,(قربونت بشم كه ميشناسيم) آخر شب وقتى پدر جون از سركار اومد ما رو رسوند خونه خودمون. اينم چندتا عكس وقتى اونجا بوديم : ...
يكشنبه 90/10/4 برديمت بهداشت كه واكسن دوماهگيت رو بزنى (ماشاالله پسرم چه زود بزرگ شدى) وقتى واكسن زدى تا پاتو تكون ميدادى گريه ميكردى خيلى اذيت بودى كه شبش از درد نق ميزدى و نذاشتى نه بابا و نه من بخوابيم. الهى مامان فدات شه كه نميدونستى قراره 2 تا آمپول بزنى و گرنه اين قدر راحت نميخوابيدى !!!! ...
وقتى هنوز به دنيا نيومده بودى دو بار به پابوس امام رضا (عليه السلام) رفتيم. يك بار در 1 ماهگى, و يك بار در 6 ماهگى. اگه خدا بخواد و امام رضا بطلبه قراره اسفند ماه سه تامون به پابوس امام رضا (عليه السلام) بريم.انشاالله ...
نى نى ما : 90/8/3 وزن : 2/750 قد : 50 دور سر : 33 در ساعت : 19:20 در بيمارستان اروند در شهر اهواز به دنيا اومدى. اون شبى كه توى بيمارستان بوديم قنداقت كرده بودن و تو خيلى گريه ميكردى. نميدونستيم مشكلت چيه ؟؟؟ بعد از تلاش زيادت ديديم كه دست كوچولوتو از توى قنداق اووردى بيرون بعدش راحت خوابيدى.الهى مامان فدات بشه. اينم چند تا عكس از روز اولت توى بيمارستان ...